دیشب یه نفر که اصلا ازش انتظار نداشتم قضاوتم کرد و البته بعدش خودش کلی عذرخواهی کرد که عذاب وجدان گرفته و منم بهش گفتم ناراحت نشدم؛ ولی خب چرا پیش خودم یکمی ناراحت شدم چون من اگه به جای اون بودم نمیتونستم اون حرفا رو بهش بگم"
چرا ما آدما نمیتونیم از نگاه سرزنش و قضاوت به هم نگاه نکنیم؟
بنظرم چون ما نمیتونیم جای همدیگه باشیم؛ هر چقدرم که بهم نزدیک باشیم؛ هر چند که احساس همدردی داشته باشیم و خیلی چیزای دیگه؛ ولی نمیتونیم جای هم باشیم؛ نمیتونیم دنیا از نگاه همدیگه ببینیم؛ نمیتونیم احساس یه نفرو به طور کامل درک کنیم و این کاملا طبیعیه چون هیچ دو آدمی شبیه هم نیستن.

کاش خودمم یاد میگرفتم قضاوت نکنم!

*دیشب بعد از ۵۰ روز رفتم مسجد کجبافان برای مراسم وداع با ماه صفر و دعای توسل؛ مراسم خوب بود ولی آخرش از شعرای یکی از مداحا اصلا خوشم نیومد چون کاملا اشتباه بود مثلا معنی یکی از بیتاش این بود که حضرت زینب بعد از امام حسین امام هست!!! که همه میدونیم کاملا اشتباهه؛ یاد کتاب حماسه حسینی افتادم که شهید مطهری از آفاتی گفتن که وارد مجالس روضه شده مخصوصا نوحه‌ها.
پ.ن: امشبم گذشت و بازم دلتنگی آزاردهنده‌ترین حس دنیاست.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها