حدودا یه هفته بود که کتاب نخونده بودم و امشب با خودم گفتم هر جور شده باید کتاب بخونی حتی اگه حوصلشو هم نداشتی باید بخونی و شروع کردم به خوندن به جای غرق شدن توی فکر؛ به جای بیحوصلگی و .
یه تیکه از کتاب زوربا راجب آزادی نوشته شده به نقل از زوربا؛ اگه بخوام خلاصشو بگم آزادی رو خیلی تاریک بیان کرده دقیقا همون چیزی که تا جایی که شنیدم توی غرب حاکمه دربارهی آزادی و البته توی ایران هم داره این تفکر روز به روز بیشتر پذیرفته میشه! مثلا این دیدگاه از آزادی که نویسنده نوشته: آزادی همین است دیگر؛ هوسی داشتن، سکههای طلا انباشتن و سپس ناگهان بر هوس خود چیرهشدن و گنج گردآوردهی خود را به باد دادن و خویشتن را از قید هوسی آزادکردن و بهبند هوسی شریفتر درآمدن. ولی آیا همین خود شکل دیگری از بردگی نیست؟
جواب سوال آخری که توی پاراگراف قبل اومده رو چند وقت پیش توی یکی از یادداشتای استاد مطهری میخوندم که بازم مفهوم و خلاصهش این بود که غرب آزادی رو در گرو بیبندوباری و جنایت و . میدونه ولی اسلام آزادی رو رهایی از این مسائل میدونه؛ با خودم فکر کردم چقدر این آزادی دلچسب و دلنشینه؛ و البته باارزش؛ با این آزادی خدا خواسته به ما ارزش بده و این ماییم که باید با فکر و عقلمون بپذیریم اینو و از بند آزادی که جز بردگی چیزی برامون نداره رها بشیم.
درباره این سایت